نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:

Google



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جستجوگر گوگل

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی




موزیک و سایر امکانات





فلک کور است ، دلم شوریده در شور است
صدای خنده و آواز می آید . زکوی دلبرم امشب صدای ساز می آید
دلم بی وقفه می لرزد. نمی دانم چرا تنگ است و می ترسد؟
قدم لرزان به سوی کوچه می آیم
دو دستم را به روی یکدیگر با حرص می سایم
خدایا ترس من از چیست؟
عروس جشن امشب کیست؟
صدای همهمه با ورود شیخ عاقد میشود خاموش…

صدای شیخ می آید :
عروس خانم وکیلم من؟
جوابم ده وکیلم من؟
صدای آشنایی بله می گوید و مردم یکصدا با هم مبارک باد می گویند
خدای من صدای اوست!!!
صدای آشنا از اوست!!!
دلم در سینه می افتد برای مدتی ساکت برای مدتی خاموش…………………
صدای نعره ام در کوچه می پیچید
خدای من مبارک نیست.مبارک نیست
بگوئیدم دروغ است آنچه بشنیدم
بگوییدم دروغ است آنچه فهمیدم
نگار من عروس جشن امشب نیست
ولی ناگه صدای نعره ام در ساز می میرد و
داماد شاد و خندان از نگارم بوسه میگیرد
فلک کور است زمین و آسمان کور است
خدای من! خدای مهربان من؟
چه کس گوید این سان، ساکت و آرام بنشینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر مردم نمی دانند، تو که نادیده می دانی
همین دختر که امشب بله می گوید
عروسی را که امشب عاشقانه ره به سوی هجله می پوید
قسم می خورد عروس ماست
عروس هجله گاه ماست
کجا رفت عهد و پیمانش؟؟؟
کجا رفت آن قسم هایش؟؟
یعنی عهد و پیمان هیچ؟؟
وفا و عشق و ایمان هیچ؟
قسم ها اشکها، سوگندها، حتی خدا هم هیچ…؟؟؟
عجب دارم چرا یارب تو خاموشی؟
چرا بر خاطر این دل نمی جوشی؟
وگرنه کی خدا این صحنه را بیند و خاموش بنشیند؟
آهای مردم!
شما هرگز نمی دانید
عروسی را به سوی هجله می رانید
که تا دیروز نگارم بود، همین دیشب کنارم بود
جهانم بود،تمام کشت و کارم بود
در آغوشش قرارم بود بهارم بود
نمی دانم چرا جغدان به روی بام من امشب نمی خوانند
مگر شومی تر از امشب چه می خواهند؟
پس چرا این آسمان امشب نمی بارد؟
پس چه می خواهد؟!؟
دلم رنجور و ویران است
نگارم شاد و خندان است
در و دیوارشان امشب چراغان است
درون هجله گاهش بوسه باران است
خدایا دگر جز مرگ هیچ نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم……
من امشب از خودم از عشق از این دنیا که هیچش اعتباری نیست بیزارم
من امشب سخت بیمارم
رفیقان باده بازآرید مرا تنهای تنها با غم و اندوه بگذارید
 

برای ورود به چت روم کلیک کنید

كد چت روم

[+] نوشته شده توسط حمید دلبری در 14:19 | |







جملات اموزنده
 

با یاد تو من از زندگی که دارم خوشنود میشوم اما میدانم که من در یاد تو نیستم ولی باز میگویم اشکالی نداره و دوباره به یاد تو می افتم  ای که من تورا در ذهنم یاد میکنم الان کجایی که به داد این دل غمگین من برسی  

http://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.com
 
شکسپیر میگه:"بدترین گناه این است که به کسی که به صداقتت ایمان دارد،دروغ بگویی"
                               دوست و دست بسیار است ولی دست دوست اندک
                                                                                                                                                               نشستن ، سنگ بودن است و رفتن رود بودن.بنگر به کجا میروند.سنگ خاک میشود و رود به دریا میرسد
افتادن در گل و لای ننگ نیست ، ننگ آن است که همان جا بمانی
اگر تصمیم نگیری که چه آدمی باشی آنگاه دیگران برای چگونه شدنت تصمیم خواهند گرفت
چون با خدا هستم از هیچ چیز نمی هراسم
سنگینی باری را که خدا به دوش ما میزاره اونقدر نیست که کمر مارو بشکونه ولی اونقدری هست که ما رو واسه دعا کردن به زانو در بیاره 
 

شکسپیر میگه:"بدترین گناه این است که به کسی که به صداقتت ایمان دارد،دروغ بگویی"
                               دوست و دست بسیار است ولی دست دوست اندک
                                                                                                                                                               نشستن ، سنگ بودن است و رفتن رود بودن.بنگر به کجا میروند.سنگ خاک میشود و رود به دریا میرسد
افتادن در گل و لای ننگ نیست ، ننگ آن است که همان جا بمانی
اگر تصمیم نگیری که چه آدمی باشی آنگاه دیگران برای چگونه شدنت تصمیم خواهند گرفت
چون با خدا هستم از هیچ چیز نمی هراسم
سنگینی باری را که خدا به دوش ما میزاره اونقدر نیست که کمر مارو بشکونه ولی اونقدری هست که ما رو واسه دعا کردن به زانو در بیاره 

برای ورود به چت روم کلیک کنید

كد چت روم

[+] نوشته شده توسط حمید دلبری در 14:9 | |







 

کجایی عشق من که به انتظار آمدن تو زندگی می کنم و

روز ها را پشت سر میگذارم ، روزهایی که برای من اندازه ی

یک سال تمام می شود، روز هایی که برای تو راحت میگذرد و

برای من سخت. کجایی عشق من که برای آمدنت روز به روز

لحظه شماری می کنم، روز هایی که برای من بدون با تو بودن

سخت میگذرد کجایی عشق من که با گذشت روزهای بیشتر من

هم بیشتر عاشقت می شوم ، روزهای که فقط به تو فکر می کنم و

انتظار آمدنت را میکشم کجایی عشق من که در این روزهای سرد

زمستان ، جایی گرم تر از قلب تو ندارم ، قلبی که خودم میدانم

برای من جایی نداری ولی باز از عشق می گویم کجایی عشق من

که روزها دارند بدون تو میگذرند، روزهای که من از فکر و خیال

تو نمی دانم چه کنم، فکر و خیالی که دارد دانه ، دانه موهایم را سفید

می کند. کجایی عشق من که با تو کم خداحافظی نکرده ام که رفتنم

بازگشتنم شد، رفتنی که حتی یک روز نتوانستم به تو فکر نکنم.

کجایی عشق من که روزها گذشتن اما تو نیامدی ، تو نیامدی و ببینی

که من چحالی دارم از نبودنت ،کجایی عشق من که عمری اتتظار

آمدنت را کشیدام ، اما افسوس که نیامدی، نیامدی و با ، نیامدنت زندگی

را برای من تلخ کردی کجایی عشق من که روزها میگذرند و من در انتظار

آمدنت سر می کنم

کجایی عشق من ،کجایی ....... 

http://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.com
برای ورود به چت روم کلیک کنید

كد چت روم

[+] نوشته شده توسط حمید دلبری در 13:51 | |







 

كسي را كه دوست داري دوست ندارد
كسي كه تو را دوست دارد تو دوستش نداري
اما كسي كه تو دوستش داري و او هم تو را دوست دارد
به رسم و آيين زندگي به هم نمي رسند
واين رنج است
زندگي يعني اين
                                                                                                             
                                                                                                                   دكتر علي شريعتي 

http://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.com
برای ورود به چت روم کلیک کنید

كد چت روم

[+] نوشته شده توسط حمید دلبری در 13:37 | |







بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب

و

چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند میترسم

من صبورم اما...

این بغض گران صبر نمی داند چیست...

 

                                                                                       

,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 

 

 

زمانیکه خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شدند بدان که دوران پیریت اغاز شده است . . .

 

 

دهان مردم دروازه ایست که بستن آن دشوار است ولی می توانی با ادامه ی کاری که موجب گشودن دهانشان شده آنها را بسوزانی . . .

 

حلقه ازدواج باید در فکر انسان باشد نه در انگشت دست چپش . . . 

 

تمام تاریخ عبارت است جنگ سربازانی که همدیگر را نمیشناسند و با هم میجنگند برای دو نفر که همدیگر را میشناسند و نمیجنگند . . . 

 

بدترین خطایی که مرتکب می شویم ، تــوجه به خطای دیگران است . . .

 

جاده های زندگی را خدا هموار می کند کار ما فقط برداشتن سنگ ریزه هاست ...

 

 

 مردی و نامردی، جنسیت سرش نمی شود معرفت که نداشته باشی ، نامردی ...

 

  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 


 حس بدیه وقتی روبروی دریا ایستاده ای


           در حالیکه خاطره ی یک خیابان...


 
                              نفست رو توی سینه حبس میکنه!


 

  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 


به دفترخاطراتم پناه میبرم تا سردترین لحظات زندگیم را

در گور سرد خاطراتم دفن کنم.

امشب میخواهم از دلی بگویم

که دیگرهیچ نقطه ای برای آغاز را نخواهد دید

و کرشمه ی هیچ نگاهی تارهایش را به لرزه در نخواهد آورد.

امشب به خاطر سرآمد شومم سیاه پوش شده تمام هستی

امشب تمام ستارگان و سیارات سوگواری خود را با من سر میدهند

امشب دیگر هیچ آوازی برایم آرام بخش نیست.

دیگر حتی امشب رمق بیداری هم از دست رفته است

و من درخت خاطراتت را          

از بیخ و بن ریشه کنان بر زمین سرد بی احساس میکوبم

تیر عشقت را آنچنان بیرون خواهم کشید

که یا خواهم مرد و یا آسوده خاطر خواهم شد.

هر وقت خواستی با دسته گلی از نفرت

برای ورود به چت روم کلیک کنید

كد چت روم

[+] نوشته شده توسط حمید دلبری در 13:6 | |



صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 17 صفحه بعد